the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۸ اسفند ۱۰, دوشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

بسامدِ ضربانِ قلبِ من

بسامدِ ضربانِ قلبِ من عددِ ثابتیه که توی خیلی از فرمول‌های ریاضی می‌شه ازش استفاده کرد. شاید هم تا حالا بدونِ اجازه‌ی من خیلی جاها ازش استفاده شده باشه، اما من رضایتِ قلبی دارم و فکر نمی‌کنم یه روز از کسی در این مورد شکایت کنم.

من وقتی می‌ترسم قلب‌ام تندتر نمی‌زنه؛ محکم‌تر می‌زنه! می‌فهمی؟! محکم‌تر! جوری که صداش رُ همه‌ی کسانی که دور و برم هستند می‌شنوند، چه توی اتوبوس باشم، چه حمومِ نمره، چه استخر، چه کلاس آواز. همه می‌شنوند: بوم! بوم! بوم! باسه همینه که هیچ‌وقت ظاهر آروم‌ام هم نمی‌تونه پوششی باشه برای ترسی که از مرگ دارم. دیگه همه این رُ می‌دونند که چه‌قدر از مرگ می‌ترسم. عزیز هم فهمیده تازه. یعنی من تازه فهمیده‌ام که فهمیده. از وقتی به‌دنیا اومدم می‌دونست این رُ. به پدر و مادرم می‌گفت این بچه قلب‌اش محکم می‌زنه، باید دلیلی برای ترس از مرگ داشته باشه. اما اون موقع که هنوز بچه بودم کسی نمی‌تونست دلیل‌اش رُ با حرف زدن ازم بپرسه. حالا هم که بزرگ شده‌ام دیگه کسی دوست نداره دلایل‌ام رُ بشنوه. عزیز هم که دیگه چیزی نمی‌شنوه. شاید اگر هنوز گوش‌هاش سنگین نشده بود،‌ براش می‌گفتم که یه بچه وقتی به‌دنیا می‌آد و قلب‌اش محکم می‌زنه، دلیل‌اش ترس از زندگیه، نه از مرگ! این ترس از زندگیه که به مرور زمان جای خودش رُ به ترس از مرگ می‌ده

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.